lördag 25 maj 2013

نامه هاشم شعبانی فعال فرهنگی مدنی عرب احوازی محکوم به اعدام، از درون زندان کارون


-مکانیزم ها و روش های غیر اخلاقی و غیر انسانی اعمال این رنج مضاعف {زبانی بر ملت های غیر فارس ایران} شامل کانالیزه کردن فکر، توقف تولید اندیشه، ایجاد انحراف فکری و ایجاد محدودیت در تولید اندیشه به منظور جلوگیری از آزادی فکری جامعه، مورد مطالعه قرار گرفت. 

-مهمترین خواسته ما برگزاری دادگاهی مجدد به شکل علنی و بی طرف است، محاکمه ای بدون تاثیر از هیچ قدرتی و به تمام معنای کلمه عادلانه. 

-ترجیع بند همه نوشته هایم مفهوم " آگاهی و بیداری " بوده وهست که باعث قلیان نفرت در نفوس کسانی شد که حیاتشان تنها با داد و ستد گمراهی و جهالت امکان پذیر است. 

-جریان بیدادگری سعی دارد استعمار سرزمین های حاصلخیز را از طریق استعمار عقل ها تحقق بخشد و نابودی کشورها را با محو اندیشه. 
-متاسفانه این آرزو سرابی بیش نبود و هدف از آن شناسایی همه اشخاص و جریاناتی بود که به دنبال احقاق حقوق ملت های سرزمین ایران هستند. 

به همه کسانی که رعایت حقوق اساسی انسان ها را جزو اولویت های مهم می شمارند 
خواهران و برداران گرامی 
سپاس بی پایان به آنانی که از هرگونه تلاشی جهت عینیت بخشیدن به مفهوم کلمه حق و تحقق آن فروگذار نیستند وهمچنین مقاومت بی نظیرشان در مقابل جریان باطل در همه اشکال آن که ملبس به تن پوشهای رنگارنگ و فریبنده است. امروز جریان باطل بزک شده مشغول شعارسرایی و از همه مهمتر انتشار سم مهلک فکری در قالب کلمات و مفاهیم زیبا و همه پسند است که از سوی مزدوران جریان گمراهی و تاریکی برای تحریف واقعیت و محو حقیقت ترویج و تبلیغ می شود. 

فعالیت خویش را با رسواسازی جریان ظلم که هجوم بی وقفه ای را برای نهادن افسار بردگی بر عقلها و ذهن های آزاد اندیش دنبال می کند، آغاز نمودم. این جریان بیدادگری سعی دارد استعمار سرزمین های حاصلخیز را از طریق استعمار عقل ها تحقق بخشد و نابودی کشورها را با محو اندیشه. 

تلاش نمودم همه موانعی که بین ملت و حقیقت جدایی می افکند و ملت ها را در گرداب توهمات گرفتار می کند، کنار زنم. گردابی که جریان ظلم و گمراهی برای تغییر زندگی بشری بر اساس اراده خویش، بدان دامن می زند. ترجیع بند همه نوشته هایم مفهوم " آگاهی و بیداری " بوده وهست که باعث قلیان نفرت در نفوس کسانی شد که حیاتشان تنها با داد و ستد گمراهی و جهالت امکان پذیر است. 

تمام تلاشم را برای کشف حقیقت گمشده برای خود و دیگران به کار بستم. به گونه ای که سروده های شعری فراوانی به زبان فارسی از اینجانب در نشریاتی همچون نور، فجر، عصر کارون و ... به چاپ رسیده است. 

پس از پذیرفته شدن در رشته زبان و ادبیات عرب دانشگاه چمران احواز در سال 2000، نشریه دانشجویی " ندای بصیرت " با مدیر مسئولی اینجانب به زبان فارسی منتشر شد و از خلال نوشته هایم در این نشریه سعی کردم اوضاع تاسف بار جامعه را تشریح و توصیف نمایم و موانع پیشرفت و توسعه جامعه ایرانی و به طور ویژه منطقه احواز را تبیین کنم. همچنین در همین مدت به عنوان رئیس هیئت تحریریه نشریه دانشجویی " البصیره " و مسئول سیاسی انجمن دانشجویان اصلاح طلب دانشکده الهیات و مبانی فقه و حقوق اسلامی دانشگاه چمران مشغول فعالیت بودم. 

همه اینها باعث گردید به طور روزافزون در جهت تبیین رنجها و مصائبی که قومیتها و ملتهای سرزمین ایران و به ویژه ملت عرباحواز متحمل شده اند، تلاش نمایم. در آن دوره که فضایی برای فعالیت و آزادی بیان ملتها و قومیتهای ایران از طریق رسانه ها و سازمانهای مدنی به وجود آمد، تعدادی از دوستانم یک سازمان NGO به نام موسسه " الحوار " تاسیس کردند که به همراه آنان اقدام به برگزاری سمینارها و مراسم مختلف فرهنگی نمودیم که حکومت مانع فعالیتهای فرهنگی مسالمت آمیز این موسسه گردید. 

همگی امیدوار بودیم کانالهایی که حکومت ایران باز کرده، بتواند مجرایی برای تحقق برخی از خواسته های حقه همه ملتهای سرزمین ایران به ویژه آموزش به زبان مادری و بهره مندی از حقوق شهروندی باشد. ولی متاسفانه این آرزو سرابی بیش نبود و هدف از آن شناسایی همه اشخاص و جریاناتی بود که به دنبال احقاق حقوق ملت های سرزمین ایران هستند. 

همانگونه که همگی نیز می دانیم بعد از سال 2005 به این نتیجه رسیدم روزنه ای برای حرکت و فعالیت از طریق رسانه های رسمی و محلی وجود ندارد. در نتیجه به استفاده از فضای اینترنت برای انتشار اشعار و نوشته هایم تحت عنوان مستعار " ابوعلا الافقی " روی آوردم که همچون گذشته با محوریت ظلم روا شده در حق ملت بود. 

دو دیوان شعر به نام " الاعتراف بالافقیه " و " ایقاع مزاریب الدم " در اینترنت منتشر کردم و همچنین تحقیقی درباره جنایت هولناک چهارشنبه سیاه محمره که توسط نظام ایران در ماه های آغازین انقلاب به وقوع پیوست، انجام دادم که فرصت انتشارش را نیافتم. 

در ادامه فعالیت هایم، یک تحقیق جامع مطالعاتی – زبان شناختی با نام " انقلاب واژگان غیرعادی " در سطح جامعه احوازی آغاز نمودم که به دلیل بازداشتم توسط نیروهای امنیتی حکومت ایران هیچگاه به پایان نرسید. در بخش انجام شده این تحقیق استراتژی هایی که عوامل حکومت ایران برای نابودی عقلانیت جمعی مردم عرب احواز به واسطه نهادینه کردن و تعمیق بخشیدن به رنج های دهه های اخیر این مردم شریف در حوزه زبانی و کلامی به کار برده و می برند، مورد بررسی قرار گرفته که اهم آنها اختلالات شدید ایجاد شده در استعمال واژگان، دو زبانی و دوگانگی زبانی می باشد. مکانیزم ها و روش های غیر اخلاقی و غیر انسانی اعمال این رنج مضاعف {بر ملت های غیر فارس ایران} شامل کانالیزه کردن فکر، توقف تولید اندیشه، ایجاد انحراف فکری و ایجاد محدودیت در تولید اندیشه به منظور جلوگیری از آزادی فکری جامعه، مورد مطالعه قرار گرفت. 

همچنین در دوره ادامه تحصیل در رشته علوم سیاسی دانشگاه علوم و تحقیقات احواز مقطع کارشناسی ارشد، به واسطه ارتباطات اینترنتی با نخبگان بسیاری آشنا شدم که اغلب با نام مستعار " ابوعلا الافقی " نوشته هایم را منتشر می کردم. همچنین برخی دیگر از نوشته و مواضعم را در صفحه ای اینترنتی با نام " مقاومت مردمی برای آزادی احواز" و به عنوان سخنگوی این حرکت " ابی ولید الاحوازی " بیان می کردم. 

این نوشته ها و مواضع، فردی و بدون هماهنگی با هیچ شخص و یا گروهی بوده که در آنها جنایات وحشیانه ای که از سوی حکومت ایران در حق مردم شریف احواز از جمله اعدام های گسترده ظالمانه و خودسرانه، تبیین نمودم و بر حقوق انسانی و قانونی هر ملت در هر جای کره خاکی شامل حق حیات و زندگی و بهره مندی از آزادی و حقوق شهروندی تاکید و اصرار ورزیدم. با وجود همه این رنجها و سختی ها، راه چاره را در به دست گرفتن سلاحی موثر در مقابل این جنایات هولناک و غیر انسانی یافتم و آن جز " قلم " چیز دیگری نبود. 

در 11 فوریه 2011 پس از بازگشت از دبیرستان شیخ انصاری خلفیه به خانه (به عنوان معلم در مقطع دبیرستان مشغول به کار بودم) از سوی نیروهای اطلاعات بازداشت شدم و آنان مرا به تشکیل حرکت مقاومت مردمی متهم کردند و همانگونه که ذکر شد برای آنان تشریح نمودم این عنوان صرفا مستعار بوده و به واسطه آن می خواستم فکر و احساس خویش را درباره رنج ها و سختی هایی که مردم متحمل می شوند بیان کنم. ولی نه تنها قانع نمی شدند بلکه با اعمال شدیدترین شکنجه های جسمی و روانی مجبور به تسلیم در برابر خواسته های دورغین شان شدم و آنچه که دیکته می کردند را پذیرفتم از جمله عضویت دوستانم در این حرکت ساخته و پرداخته ذهن عوامل اطلاعات حکومت ایران!! 

در ادامه پذیرش این اتهام واهی و پس از 7 ماه بازداشت در زندان سری و انفرادی اطلاعات حکومت ایران، مجبور به اعتراف به مواردی دیکته شده دیگری شدم و بعد از این مدت به زندان کارون احواز منتقل گشتم. در نخستین دادگاهم در 21 می 2012 همه حقیقتی را که اطلاعات سعی در تحریف و پنهان سازی آن داشت، برای قاضی تشریح نمودم و به صراحت در جلسه دادگاه گفتم تشکیلاتی که ساخته و پرداخته اید، چیزی جز یک شخص به نام " هاشم شعبانی " نیست و در زندان اطلاعات ایران زیر هولناک ترین شکنجه های جسمی و روحی و روانی مجبور شدم طبق خواسته های دستگاه اطلاعاتی، دیگران را به دروغ متهم کنم. 

و فقط بعد از 3 جلسه محاکمه که توانستم حقیقت را آنگونه که هست برایشان تشریح کنم، حکم دادگاه صادر شد که باعث حیرت و تعجبم گشت. من و 4 نفر از دوستانم به اعدام محکوم شدیم و رحمن عساکره به 20 سال حبس در تبعید محکوم گردید. 

حکمی به تمام معنا خودسرانه و ظالمانه 

تاکید می کنم که هیچ وقت و تحت هیچ انگیزه ای در هیچگونه فعالیت نظامی وارد نشدم و تا هنگامی که مکانیزم ها و طرق مسالمت آمیزی برای تحقق خواسته های به حق مان وجود دارد مخالف هر گونه اقدام مسلحانه هستم. 

اکنون از همه جریانات مدافع حقوق انسان تقاضای اهتمام فوری به موضوع مطرح شده را دارم. مهمترین خواسته ما برگزاری دادگاهی مجدد به شکل علنی و بی طرف است، محاکمه ای بدون تاثیر از هیچ قدرتی و به تمام معنای کلمه عادلانه. 

و از شما می خواهم هر آنچه در امکان دارید برای تحقق این خواسته بر حق، به کار بگیرید. 

وعلى اللهِ التكلان 
با تقدیم احترام، دوستدار شما
(أبوعلاء الأفقی)

Inga kommentarer:

Skicka en kommentar